ابراز حمایت از مبارزات کارگران، شعار اتحاد کارگر و دانشجو، حتی رفتن دانشجویان به سمت کارگران و شرکت در مبارزات آنان، پدیده های نوظهور و بدون پیشینه ای در کارنامه اعتراضات درون دانشگاهها نیستند. همه اینها در مقاطع مختلف تاریخی رخ داده اند، اما آنچه در طول دو سال اخیر، به ویژه دیروز، شاهدش بودیم، هر چند ضعیف، کم قوام و آسیب پذیر، ازجنس دیگر است. دربازگشت به گذشته، خیزش قشری ازدانشجویان در سال 57 برای پیوستن به مبارزات کارگران درون مراکز کار و تولید را شاید بتوان سرآمد همه جوشش های این قشر برای ابراز همپیوندی با جنبش جاری توده کارگر دید، اما حتی آنچه در آن سال رخ داد، سنخیت روشنی با آنچه اینک پیش روی ماست نداشت. در آن روز «چپ ترین» دانشجویان همان را می کردند که نیروهای میلیتانت درون طیف رفرمیسم چپ یا حتی بورژوازی اردوگاهی انجام می داد. جهتگیری ظاهرا کارگری آنان فاقد هر میزان بنمایه طبقاتی ضد سرمایه داری بود. آنها به سوی کارگران می رفتند، اما نه از این منظر که خود را جزء پیوسته طبقه آنان، جزئی از جنبش کارگری، ستادی از جبهه پیکار طبقاتی توده کارگرعلیه سرمایه بینند و سازند، بالعکس با این انگاره که نیروئی ماورا، منجی، دانشور و مرسل هستند و باید رسالت منجی گری به جا آرند!! راهی کارخانه ها می شدند تا شعارسرنگونی طلبی فراطبقاتی برسقف شعورکارگران کوبند، از مصیبت «وابستگی سرمایه داری» کشورشان بگویند!! خواستار حضور توده کارگر درجبهه جنگ خلق علیه امپریالیسم شوند!! افق سرمایه داری دولتی را با بیرق سوسیالیسم پیش چشم کارگران قراردهند!! همه اینها را زیر بیرق مغشوش، موهوم و سرمایه مدار «جنبش دانشجوئی» پیش برند!! هدایای آن روز دانشجویان برای جنبش کارگری اینها بود، نسخه مطابق اصل همان راهبردها، رویکردها، راهکارهائی که طیف رفرمیسم چپ اعم از میلیتانت یا مسالمت جو برای جنبش کارگری می پیچید. فراموش نکنیم، در همان زمان نیز جمعیت کثیری از دانشجویان، ابوابجمعی طبقه کارگر و از خانواده های کارگری بودند، اما راهی که می رفتند، اهدافی که دنبال می کردند و پیامهائی که به کارگران می دادند هیچ ربطی به زندگی، کار، استثمار و پیکار آنان نداشت. توده کارگر خود نیز در وسیع ترین سطح و در فاجعه بارترین شکلی زیر آوار همین گمراهه رفتن ها، برهوت پیمودن ها و سرگردانی ها قرار داشت.

آنچه امروز می بینیم با همه کاستی های بنیادی، استمرار حوادث یا جوشش های پیشین با بنمایه اجتماعی آن ایام نیست. دانشجویان طبقه کارگر ولو محدود بساط اجماع انحطاط آمیز با بورژوازی زیر درفش سرمایه با نام «جنبش دانشجوئی»!! را کم یا بیش جمع کرده اند. نقش عمله و اکره دموکراسی خواهی این یا آن بخش بورژوازی را بازی نمی کنند، راه رژیم ستیزی بی هویت فاقد ملاط و مصالح طبقاتی را نمی روند. نفرت خود از یاوه سرائیهای شرم آور« موسوی رأی منو پس بگیر» را پنهان نمی سازند. با جسارت و افتخار تعلق کارگری خود را فریاد می زنند. خود را فرزندان آگاه توده های کارگر هفت تپه، هپکو، آذرآب، فولاد اهواز، شهردار ها، راه آهن، پارس جنوبی یا رانندگان شبکه حمل و نقل سراسری می بینند و بر این همپیوندی هویتی و طبقاتی می کوبند. مبارزات خویش را حلقه ای از زنجیره جنگ سراسری توده های کارگر علیه سرمایه، دولت بورژوازی و نظام سرمایه داری می شناسند و بر آن اصرار می ورزند. همه این نکات در تظاهرات روز پیش دانشجویان طبقه کارگر، در میدانداری دیماه 96 آنان، در اعلام همبستگی نسبتا فعالشان با خیزش کارگران هفت تپه، هپکو و فولاد اهواز به چشم می خورد. کل اینها البته یک روی ماجرا است. رویه دیگرش نیز عمیقا، جدی و حیاتی، نیازمند واکاوی و محتاج یک نقد ریشه ای طبقاتی است. نقدی که چراغ راه پیکار برای گسست هر چه رادیکال تر از گذشته و ایفای نقش هر چه اثرگذارتر، آگاه تر، نیرومندتر در پروسه کارزار جاری توده های کارگرعلیه سرمایه داری باشد. دراین گذر موجز و مختصر به چند نکته اشاره می کنیم.

1. «ایستاده ایم در سنگر، دانشجو و کارگر» شعار زیبا، پرشکوه و نویدآفرینی است. اما میراث گذشته های تاریک دور و نزدیک را بر گلوگاه تنفسی خود سنگین دارد. دانشجو و کارگر موجوداتی از طبقات متمایز اجتماعی نیستند که نیازمند تشکیل «جبهه واحد» برای برپائی سنگرمشترک باشند!! کارگری که در هفت تپه، فولاد و آذرآب می جنگد، فرزندش در دانشگاه، درگیر همان جنگ است. سرچشمه معاش، شهریه تحصیلی، هزینه کتاب، دارو و درمان یا هر چیز دیگر دانشجویان خانواده های کارگری بهای نیروی کار پدران و مادران آنانست. نیروی کاری که مورد استثمار بربرمنشانه سرمایه است. بنیاد جنگ میان کارگر و سرمایه دار، جنگ طبقاتی میان آنها در همین جا، در رابطه خرید و فروش نیروی کار، رابطه استثمار کارگر توسط سرمایه دار قرار دارد. جنگ از اینجا می جوشد و قهرا به کل قلمروهای زندگی انسان در جهنم تفتان و آکنده از توحش بردگی مزدی شاخه می کشد. دانشجوی خانواده کارگری هر ستمی که می بیند، هر جنایتی که بر سرش آوار است، کل محرومیت ها و بی حقوقیهای او ناشی از وجود سرمایه است. قانونی که بر اعتراض او تازیانه می زند، بیدادگاهی که به سیاهچالش می اندازد، سپاه، بسیج و ارتشی که سرکوبش می کند، فرهنگ، آموزش و پرورش، مطبوعات، رسانه ها، شریعت و مرجع شرعی که دست به کار شستشوی مغزی اوست. دولتی که اختاپوس وار زمین و زمان زندگی اش را مین گذاری کرده است، همه اینها ابزار قدرت سرمایه یا به بیان واقعی تر سرمایه متعین در شکلها و قالبهای اجتماعی متمایز هستند. همان سرمایه ای که با همین اندامواره و مفصلبندی، استثمارگر، سرکوبگر و ساقط کننده کل طبقه او از هستی است. اگر این حرف درست است چرا باید میان کارگر و دانشجوی طبقه او، خط فاصل هویتی بکشیم، آنها را از هم تفکیک کنیم، دو جنس متمایز دانیم و از ضرورت اتحاد آنان به عنوان دو نیروی نامتجانس سخن رانیم. دانشجو فردی از طبقه کارگر است. اعتراض وی اعتراض طبقه اش است، جنگ وی جزء لایتجزائی از جنگ طبقه اوست. در این میان دانشگاه میدان این کارزار و جنگ است. یک بخش مهم توده های طبقه وی درکارخانه ها پیکار می کنند، خیل کثیری درمدارس مبارزه می نمایند، جمعیت عظیمی در سایر مراکز کار مشغول جدال علیه سرمایه داران و سرمایه اند، او نیز در دانشگاه همین جنگ را پیش می برد. مسأله مطلقا این نیست که گویا جنبشی متفاوت با جنبش پدر و مادر و طبقه خود دارد!!، قطعا ندارد. همه بحث بر سر آنست که هم وی، هم کل طبقه او در هر کجا هستند، در سنگر واقعی ضد سرمایه داری، در جنگ علیه شیرازه هستی سرمایه و در پیکار رادیکال طبقاتی علیه بنیاد موجودیت بردگی مزدی ظاهر گردند.

2. در سخنرانی این روز تأکید غلیظی بر صنف و صنفی بودن مبارزات صورت گرفته است!! موضوعی که باز هم میراث تباه رفرمیسم چپ، بورژوازی اردوگاهی یا فرارسته فکری باژگون و باژگونه پرداز سرمایه است. در جامعه سرمایه داری با دو طبقه اساسی کارگر و سرمایه دار سر و کار داریم. کارگران درسراسرجامعه و جهان یک طبقه اند. طبقه فروشنده نیروی کار، طبقه ای که با فروش نیروی کارش از هر گونه دخالت در سرنوشت کار، تولید، محصول کار و زندگی انسانی و اجتماعی خود ساقط می گردد. این طبقه از مشتی صنف با منافع، اهداف، انتظارات، شرایط کار و زندگی، فرهنگ، ارزش های اجتماعی متضاد و متفاوت تشکیل نشده است!!! بالعکس همه آحادش هستی اجتماعی واحدی دارند و به حکم همین هستی طبقاتی همگن منافع، دورنماها، خواسته ها، مبارزه و جنگ مشترک و واحدی دارند. کل آنها مورد استثمار سرمایه اند، آماج سرکوب فکری و فیزیکی سرمایه می باشند. تبعیضات جنایتکارانه جنسی یا آلودگیهای مرگبار زیست محیطی آوار بر سرشان از سرمایه نشأت می گیرد، برای کاهش هرمیزان فشار استثمار یا هر مقدار تقلیل بی حقوقی ها و جنایت ها باید سینه سرمایه را نشانه روند. در اینجا با تنها چیزی که هیچ سر و کار نداریم صنف یا تفرق، تشتت و تنازع منافع است. بسیار مهم و قابل تأکید است که ارتجاع ه بورژوازی تاریخا تلاش کرده است تا خلاف این را به شعور ما تزریق و به فکر و شناخت طبقه ما القاء کند. ما را مجبور به پذیرش این دروغ عظیم سازد که گویا صنف های متفاوت با منافع، مطالبات، اهداف و مبارزات متمایز هستیم. کوبیدن بر طبل صف و مبارزه صنفی یا تلقی صنفی بودن خواستها و کارزارها حاصل تأثیر سموم مرگباری است که سرمایه و طبقه سرمایه دار اعم از حاکم یا اپوزیسون به شعور ما تزریق کرده است و می کند. باید این سموم را از شیرازه شناخت، زندگی، پیکار خود بیرون رانیم. ما یک طبقه واحد هستیم. ریشه تمامی اشکال سیه روزی کل طبقه ما در وجود سرمایه است. جنگ همه ما علیه سرمایه است و این جنگ فقط با یک جنبش سراسری متحد، سازمان یافته، شورائی و ضد سرمایه داری می تواند مراحل پیروزی را طی کند و به فرجام برد.

3. بخش قابل توجهی از افشاگریها و حملات متوجه خصوصی سازیها یا تلاش سرمایه داران و حاکمان در پهنه جایگزینی شکل مالکیت دانشگاهها، مدارس، انستیتوها و نهادها از دولتی به خصوصی است. اساس این افشاگریها آنست که گویا اگر این مؤسسات دولتی باقی می ماندند، اگر به تملک سرمایه داران خصوصی و منفرد در نیایند، وضع کارگران آنها یا دانشجویان و محصلان آن ها بهتر خواهد بود!! برخی تفاوتها در شرایط کار درون حوزه های مختلف انباشت سرمایه یا برخی تمایزات محقر میان دستمزدها و امکانات معیشتی کارگران شاغل حوزه ها می تواند به طور گذرا و به دلایل مختلف و معین وجود داشته باشد، بحث ما انکار مطلق این تفاوتها نیست، آنچه بسیار بنیادی و حیاتی است انگشت نهادن بر ریشه گرسنگی ها، ستمکشیها، بی حقوقیها و سیه روزیهاست. مشکل زندگی توده کارگر، هر بخش طبقه کارگر، زن و مرد، پیر و کودک، دانشجو یا شاغل، مولد و غیرمولد، ساده و ماهر یا هر بخش و جنس دیگر، نه خصوصی بودن یا دولتی بودن سرمایه و مؤسسات سرمایه داری که اصل وجود سرمایه است. با دولتی شدن هپکو زندگی کارگران آن شرکت به طور واقعی و درازمدت بهتر نخواهد گردید. آویختن به تفاوتهای محقر و مفلوک میان کارکرد صاحبان سرمایه در حوزه ها یا مراکز کار متفاوت و تبدیل این تمایزات به هدف پیکار نه فقط گرهگشای دردی نیست که فرسودن و تباه ساختن قدرت پیکار طبقاتی در گمراهه های تیره و تار می باشد. تا اردوگاه سرمایه داری دولتی (شوروی سابق) یک قطب نیرومند دنیای سرمایه داری بود، کل رسانه های بورژوازی، بنگاههای مهندسی افکار، دولتمردان، متفکران، نظریه پردازان یا محافل دانشگاهی نظام بردگی مزدی اندر نعت، ستایش و قدرت اعجاز خصوصی شدن سرمایه ها داد سخن می دادند!!، اکنون دیرگاهی است خیل کثیر همان جمعیت ها، عناصر یا فرقه ها از فاجعه دولتی شدن می گویند!! سمت و سوی همه این راه حل پردازیها، از سابق تا لاحق یک چیز است. خارج ساختن لکوموتیو جنگ طبقاتی توده کارگر از ریل ضد کار مزدی و دفن این قطار در هر برهوتی که ممکن باشد. به جای مبارزه علیه شکل مالکیت سرمایه باید راه جنگ واقعی علیه اساس سرمایه داری را پیش گرفت. جنگیدن علیه سرمایه، شعار دادن، لفظ بازی، حزب سازی یا بیرق افزازی ایدئولوژیک نیست. اگر ازمبارزه علیه سرمایه، در قلمرو آموزش یا عرصه های آموزشی می گوئیم، باید مقدم بر هر چیز قدرت کارزار طبقاتی خود را به صف کنیم، این قدرت را شورائی و سرمایه ستیز وارد میدان سازیم، خواستار کوتاه شدن هرچه سهمگین تر دست سرمایه و مراکز قدرت سرمایه داری، بر برنامه ریزی کار، تولید، آموزش و پژوهش، خارج سازی حاصل تولید و کار و آموزش و تحقیق از چنگ سرمایه، تسلط و استیلای افزون تر قدرت شورائی خود بر سرنوشت کار و تولید و آموزش و همه چیز دیگر گردیم. باید این خواستها را جنبش و جنبش را تجلی واقعی قدرت سازمان یافته شورائی و طبقاتی خود کنیم. امور و اهدافی که زمینی، واقعی قابل تحقق هستند، هر اندازه تحقق آنها بالیدن ما، جنبش ما، جامعه و جهان آینده ما در تاریکی زار استیلای سرمایه داری است.       

4. تمرکز حملات بیش از همه بر دولت بود. یک دلیل این تمرکز می تواند آن باشد که تظاهرات کنندگان به رغم خروش و عصیان ضد دولت روحانی، از همین دولت یا امامزاده وحشت و دهشت و فریب انتظاری بیش از کل ساختار قدرت سیاسی حاکم یا بخش های دیگر این اختاپوس داشته اند!! اگر این تصور درست باشد، قطعا جای ایراد، بسیار است، اما مشکل به همین حد محدود نیست. نفس چرخیدن حول نقش دولتها یا رژیم ها به طور معمول متضمن یا گواه چشم دوختن به شاخ و برگ ها و قصور یا انصراف از کاویدن ریشه ها و بنیانها است. دولت همان گونه که گفتیم سرمایه است، سرمایه تشخص یافته در قالب نهادها و سازمان های نظم سرمایه داری است. دولت ها فقط آن می کنند که نیاز سرمایه است و به آن می پردازند که سرمایه یا چرخه تولید و ارزش افزائی سرمایه حکم می دهد. دل بستن به تفاوت میان دولتها یا رژیم های سیاسی فاجعه دهشتناکی است. رژیم ستیزی فراطبقاتی در زمره برهوت های بسیار فرساینده و کوبنده ای است که طبقه کارگر جهانی، از جمله طبقه کارگر ایران را به این روز انداخته است. بحث تمایز میان ماشینهای دولتی متفاوت را باید از شعور توده کارگر پاکسازی کرد، اگر ریشه کل نکبت و ادبار و بدبختی ها، فقر و گرسنگی و فلاکتها، محرومیت از آموزش و بهداشت و درمان، ریشه همه تبعیضات بشرستیزانه جنسی و آلودگیهای مرگزای زیست محیطی، ریشه دزدی ها، فسادها، تباهی ها، هولوکاست ها، جنگ افروزی ها و کل بلیه های انسانی و اجتماعی در وجود سرمایه است – که مسلما چنین است – پس جنگ با دولت ها را هم باید از سنگر جنگ رادیکال ضد سرمایه، ضد رابطه خرید و فروش نیروی کار، ضد بردگی مزدی پی گرفت. باید به جنگ سرمایه رفت و برای این کار باید یک قدرت سازمانیافته شورائی، سراسری و سرمایه ستیز شد. قدرتی که به اندازه کافی در توده های کارگر هست اما فاقد شیرازه، انسجام، همجوشی و خروش متحد رادیکال و طبقاتی است. دانشجویان طبقه کارگر می توانند و باید فعال ترین نقش را در رفع این کاستی فاجعه بار تاریخی ایفاء کنند، می توانند مراودات میان خویش را سکوی خیزشی برای اثرگذاری و کمک به سازمانیابی کارزار طبقاتی توده همزنجیر سازند. این حیاتی ترین، عظیم ترین و پرشکوه ترین نقشی است که هر دانشجوی خانواده کارگری باید به دوش گیرد و جامه عمل پوشاند.

کارگران ضد سرمایه داری

مهر 1398

student