سرمایه رابطه تولید اضافه ارزش است. رابطه‌ای که در آن، سرمایه، نیروی کار کارگر را می‌خرد، این نیرو را در پروسه تولید محصول مصرف می‌نماید. از طریق مصرف این نیرو به ارزش‌های نوینی دست می‌یابد. ارزش‌های تازه‌ای که توسط کارگران آفریده شده است و حجم یا میزان آنها بسیار انبوه‌تر، چندین برابر و گاه چند ده برابر مزد کارگران است. سرمایه عظیم‌ترین بخش این ارزش‌های اضافی یا کار پرداخت نشده توده‌های کارگر را تبدیل به سرمایه جدید یا سرمایه الحاقی می‌کند. روند تولید سرمایه‌داری چنین است و این روند قهراً و در ذات خود باردار بحران است. نوشته حاضر به بررسی بسیار ساده همین مسأله اختصاص دارد. اما برای این کار باید از پیش چند نکته را به طور مختصر توضیح دهیم. این نکات عبارتند از:

بارآوری کار اجتماعی

هر کالا مقداری کار متراکم شده انسانی است. هر چه زمان کار مورد نیاز برای تولید یک کالا کمتر شود نشانه آنست که بازدهی و بارآوری کار بالاتر رفته است. متوسط زمان کاری که در هر دوره یا در متن هر شرایط مشخص برای تولید یک واحد کالای معین احتیاج است، کار اجتماعاً لازم برای تولید آن کالا نام دارد. رشد بارآوری کار اجتماعی یعنی تولید محصول بیشتر به کمک نیروی کار کمتر در زمان کار واحد. تاریخ سرمایه‌داری، تاریخ رشد بی وقفه و جهشی بارآوری کار اجتماعی است. سرمایه برای حصول این هدف همه دستاوردهای دانش بشری را به کار گرفته است. از مهارت و تخصص نیروی کار حداکثر بهره‌برداری را کرده است. پیچیده‌ترین تقسیم کارها را جامه عمل پوشانده است و همه راهها را پیموده است.

سرمایه ثابت و متغیر

بخشی از سرمایه که به ماشین آلات، مواد خام، وسایل کمکی، زمین، ساختمان، حمل و نقل، تأسیسات آب و برق و نوع این‌‌ها اختصاص می‌یابد سرمایه ثابت می‌نامیم. بخش دیگر سرمایه جزئی است که صرف دستمزد کارگر می‌شود و سرمایه متغیر نام دارد. سرمایه ثابت خود مرکب از دو بخش فیکس (استوار) و گردشی است. ماشین آلات و ساختمان و مانند اینها که در هر دور تولید فقط جزء اندکی از آنها به صورت استهلاک وارد پروسه تولید کالا می‌شود فیکس یا استوار نام دارد. مواد اولیه و وسایلی که کل آنها در تولید کالا به مصرف می‌رسند بخش گردشی سرمایه ثابت هستند. نکته بسیار اساسی در اینجا آنست که سرمایه ثابت اعم از فیکس یا گردشی هیچ ارزش جدیدی نمی‌آفریند و فقط ارزش موجود خود را به کالا منتقل می‌کنند. کل ارزش‌های جدیدی که تولید می‌گردد فقط و فقط توسط سرمایه متغیر یا نیروی کار کارگران ایجاد می‌شود.

ترکیب فنی و ارگانیک سرمایه

وقتی با نیروی کار کمتری حجم بیشتری سرمایه به کار می‌افتد رابطه میان بخش ثابت و متغیر سرمایه دستخوش تغییر شده است. اگر این تغییر فقط به نسبت میان حجم یا وزن دو بخش سرمایه مربوط باشد، آن را تغییر در ترکیب فنی سرمایه می‌خوانیم اما اگر تغییر در ترکیب فنی با تغییر در نسبت ارزشی میان بخشهای ثابت و متغیر همراه گردد، آن را تغییر در ترکیب ارگانیک می‌نامیم. مثلاً دو کارگر در یک دور تولید، 50 کیلو مواد خام را تبدیل به کالا می‌کنند. در دور بعد همان دو کارگر با همان دستمزد به جای 50 کیلو، 65 کیلو مواد اولیه را به صورت کالا در می‌آورند. در اینجا دو حالت می‌تواند اتفاق افتد. نخست اینکه بهای 50 کیلو مواد خام دور اول با 65 کیلوی دور دوم یکی باشد یعنی مصالح تولید ارزان‌‌تر شده و کارگران با همان تعداد و مزد، مواد بیشتری را تبدیل به محصول کنند. ترکیب فنی سرمایه تغییر یافته است اما نسبت ارزشی میان سرمایه ثابت و متغیر همان است که بود. دوم این که تغییر میزان مواد خام با تغییر قیمت این مواد همراه شود. اگر پیش‌‌تر مواد خام 300 ریال بود اینک کارگران با همان مزد قبلی 400 ریال مواد اولیه را تبدیل به کالا کنند. در اینجا نسبت ارزشی دو جزء تغییر کرده و این همان تغییر در ترکیب ارگانیک است.

نرخ اضافه ارزش و نرخ سود

نرخ اضافه ارزش خارج قسمت میزان اضافه ارزش به دستمزد کارگر است. اگر یک کارگر از روزانه کار 8 ساعتی 4 ساعت برای خود و 4 ساعت را برای سرمایه‌دار کار کند نرخ استثمار وی توسط سرمایه 100% است. در شیوه تولید سرمایه‌داری همواره نرخ اضافه ارزش تبدیل به نرخ سود می‌شود. سرمایه‌دار به نسبت میان دستمزد کارگر و اضافه ارزشی که او آفریده است فکر نمی‌کند. او اصلاً تولید اضافه ارزش توسط کارگر را منکر می‌شود تا چه رسد به اینکه از نرخ استثمار کارگر سخن راند. سرمایه‌دار فقط به این می‌اندیشید که در قبال کل سرمایه‌ای که پیش‌ریز کرده است اعم از ثابت یا متغیر، چه میزان سود نصیب خود ساخته است. او به خارج قسمت تقسیم کل اضافه ارزش‌‌ها به کل سرمایه فکر می‌کند و همین نسبت را نرخ سود می‌نامد.

گرایش نزولی نرخ سود

سرمایه برای دستیابی به اضافه ارزش بیشتر بارآوری نیروی کار را ارتقاء می‌بخشد. از یک سو به توسعه صنعت و پیشرفت تکنیک کمک می‌کند و از سوی دیگر دستاوردهای دانش بشری را در خدمت افزایش بارآوری کار و کسب اضافه ارزش انبوه‌تر به کار می‌گیرد. رشد بارآوری کار متضمن به کارگیری حجم هر چه بیشتر ماشین آلات و مواد خام و وسایل کمکی توسط شمار هرچه کمتری کارگر است. این روند در همان حال که روند افزایش نرخ اضافه ارزش است، اما این نرخ اضافه ارزش افزایش یافته در نرخ سودی رو به کاهش نمایان می‌گرددد. یک سرمایه یک میلیون تومانی را در نظر آریم. 600 هزار تومان آن به صورت ثابت پیش‌ریز شده و 400 هزار تومان صرف دستمزد کارگران می‌شود. نرخ اضافه ارزش 100 درصد است و نرخ سود نیز 40 درصد خواهد بود. حال سرمایه‌دار با خرید ماشین آلات مدرن حجم کل سرمایه را به 10 میلیون تومان افزایش می‌دهد. از رقم جدید 9 میلیون به سرمایه ثابت اختصاص می‌یابد و یک میلیون هم سهم دستمزد یا بخش متغیر سرمایه می‌گردد. بارآوری کار اجتماعی در چرخه تولید بالا رفته است. ترکیب ارگانیک از 6C – 4V تا   9C – 1V افزایش یافته است. نرخ اضافه ارزش به 300 درصد جهش کرده است. در اینجا میزان کل اضافه ارزش‌ها هفت و نیم برابر دور سابق است. نرخ اضافه ارزش هم 3 برابر شده است. اما نرخ سود سیر نزولی داشته است و به 30 درصد سقوط کرده است. گرایش رو به افت نرخ سود یک پویه ذاتی سرمایه است. وقتی از وجود این گرایش حرف می‌زنیم، به این یا آن سرمایه خاص نظر نداریم. بحث کل سرمایه‌های یک کشور یا حداقل مهمترین حوزه‌های سرمایه اجتماعی آن جامعه در میان است. این سرشت سرمایه‌داری است که بارآوری اجتماعی کار و همراه با آن ترکیب ارگانیک سرمایه‌‌ها را افزایش می‌دهد.

مکانیسم‌های خنثی سازی سیر رو به افت نرخ سود

گرایش نزولی نرخ سود یک روند ذاتی سرمایه‌داری است اما این روند، مطلق، همیشگی و همه جا مستولی یا در حال تحقق قطعی نیست. همان گونه که از نامش پیداست یک گرایش است. رویکردی که تحت شرایط متفاوت، شتاب آلود، کند یا حتی متوقف می‌شود. چرا چنین است؟ چرا این روند حالت گرایش دارد، دلیل آن را باید در وجود عوامل و اهرم‌هایی جستجو نمود که کارکرد روند مذکور را زیر فشار قرار می‌دهند و موجب خنثی‌سازی آن می‌گردند. این عوامل به اختصار عبارتند از:

1. افزایش شدت استثمار. سرمایه‌داری به طور مدام، به هر دو شیوه مطلق و نسبی شدت استثمار کارگران را افزایش می‌دهد. در حالت نخست با طولانی کردن روزانه کار یا بالا بردن هر چه بیشتر فشار و سرعت کار کارگران این هدف را تحقق می‌بخشد. در حالت دوم که روند ذاتی و تعطیل‌ناپذیر سرمایه است از طریق ارتقاء بارآوری کار به این مقصود نائل می‌شود. طولانی‌‌تر ساختن روزانه کار یا افزایش سرعت و شدت کار به تولید اضافه ارزش بیشتر و نرخ اضافه ارزش بالاتر می‌انجامد که می‌تواند نرخ سود را هم بالا برد یا از کاهش باز دارد. افزایش بارآوری کار نیز حجم و نرخ اضافه ارزش را بالا می‌برد، در عین حال که  ترکیب ارگانیک سرمایه را هم دچار افزایش می‌کند و زمینه کاهش نرخ سود را فراهم می‌سازد. در همه این حالت‌ها آنچه تعیین کننده است آنست که تشدید فراینده استثمار کارگران یک اهرم کارساز سرمایه برای مقابله با گرایش نزولی نرخ سود است. اهرمی که کاربردش به نوبه خود همه تناقضات سرشتی سرمایه را نیز همراه دارد و درست به همین دلیل کارائی آن نه همیشگی و حتمی که موقتی و تابع مجموعه‌ای از شرایط می‌باشد.

2. کاهش دستمزدهای واقعی. دستمزد کارگر هزینه حداقل خورد و خوراک و پوشاک و اجاره بهای کومه مسکونی او است. سرمایه‌دار فقط به این خاطر مزد را می‌پردازد تا کارگر بتواند زنده ماند، برای سرمایه کار کند، ارزش اضافی تولید نماید و نسل آتی فروشندگان نیروی کار را تحویل سرمایه دهد. اساس کار سرمایه‌داری این است که سطح این حداقل را تا هر کجا که امکان دارد پایین آرد. رویکردی که با اصل زندگی و زنده ماندن کارگران در تعارض بنیادی است. هر چه سرمایه بتواند توده کارگر را به تحمل نازل‌ترین حداقل‌‌ها مجبور سازد، موقعیت محکم‌تری برای چالش سیر رو به افت نرخ سود می‌یابد. زیرا سهم بیشتری از ساعات کار کارگران را به اضافه ارزش و سود تبدیل می‌کند،

3. تنزل بهای سرمایه ثابت. کاهش هزینه تشکیل سرمایه ثابت یک سلاح مؤثر سرمایه برای مقابله با گرایش نزولی نرخ سود است. هر چه این هزینه‌‌ها کمتر گردد، ترکیب ارگانیک سرمایه پایین‌‌تر خواهد آمد. همان سرمایه با ترکیب 600 هزار تومان ثابت و 400 هزار تومان متغیر را در نظر گیریم. فرض کنیم که ماشین‌آلات و مواد خام را با قیمت ارزان‌تری، مثلاً 500 هزار تومان فراهم کنیم. میزان محصول همان خواهد بود و کاهشی در آن رخ نخواهد داد. مقدار ارزش اضافی تولید شده توسط کارگران هم دستخوش تغییر نخواهد شد. نرخ اضافه ارزش هم ثابت می‌ماند، زیرا اضافه ارزش‌‌ها و مزدها به همان اندازه سابق هستند. در این میان فقط نرخ سود است که افزایش می‌یابد

4. ازدیاد نسبی جمعیت. هر چه متقاضیان اشتغال بیشتر و جنبش کارگری در موقعیت فرومانده‌تری باشد. رقابت میان کارگران برای فروش نیروی کار خود فشرده‌‌تر و درناک‌‌تر خواهد بود. حادثه‌ای که تنزل هر چه بیشتر بهای نیروی کار را به دنبال دارد و سرمایه تاریخاً از آن به عنوان یک سلاح چالش گرایش نزولی نرخ سود بهره گرفته است.

5.  تجارت خارجی. مبادلات تجاری کشورها، به شکلهای مختلف می‌تواند برای سرمایه اجتماعی کشور پیشرفته‌‌تر نقش اهرم خنثی‌سازی گرایش نزولی نرخ سود را ایفاء کند. اول: بازار وسیع‌تری را در اختیار سرمایه اجتماعی کشور صادر کننده قرار می‌دهد. امری که به افزایش قیمت بازار کالاها و نرخ سود بالاتر کمک می‌کند. دوم: در جریان این داد و ستد، با توجه به موقعیت برتر سرمایه اجتماعی جامعه پیشرفته‌‌تر در بازار رقابت و پروسه تشکیل نرخ سودها، حجم مهمی از اضافه ارزش‌های تولید شده توسط توده‌های کارگر جوامع دیگر، جذب سرمایه اجتماعی دارای توان رقابت بالاتر می‌شود. سوم: پیش‌ریز سرمایه در حوزه‌های دارای ترکیب ارگانیک نازل‌‌تر و بهای نیروی کار بسیار ارزان‌‌تر و شبه رایگان، سیل اضافه ارزش‌های تولید شده توسط کارگران این حوزه‌‌ها را به قلمرو بازتولید سرمایه اجتماعی کشور صادر کننده سرمایه پمپاژ می‌نماید. چهارم: مواد خام و ذخایر زیرزمینی ارزان بها که در بازرگانی خارجی نصیب سرمایه اجتماعی یک کشور می‌شود، هزینه تولید و در همین راستا متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه این جامعه را پائین می‌آورد. همه این عوامل به چالش گرایش رو به افت نرخ سود کمک می‌رسانند.

مواردی که گفتیم عواملی هستند که مارکس از آنها بعنوان مکانیسم‌های خنثی‌سازی سیر نزولی نرخ سود نام می‌برد. سرمایه‌داری در فرایند گسترش جهانی و همه شکل‌های توسعه خود اهرم‌های دیگری را بر اینها افزوده است. به این موارد می‌پردازیم اما پیش از آن یک نکته را مورد تأکید قرار دهیم. کل این مکانیسم ها، اعم از آنچه که گفتیم یا خواهیم گفت، بدون هیچ استثناء، دارای عمیق‌ترین تضادها هستند. در همان حال که گرایش نزولی نرخ سود را به چالش می‌کشند می‌توانند عکس آن عمل کنند و موجب تنزل نرخ سود شوند. اهرم‌‌ها و عوامل دیگر عبارتند از:

الف: بازار بورس. فروش گسترده اوراق سهام شرکت‌‌ها در بازار بورس هر کشور و بازارهای بورس جهانی، سوای تمامی نقش‌های دیگر، یک ساز و کار مهم جمع آوری ارقام فوق نجومی سرمایه‌های پراکنده و تمرکز این سرمایه‌‌ها در دستان تراست‌‌ها و شرکت‌های عظیم پیش‌ریز سرمایه است. با وقوع این حالت نرخ سود کل بخش‌های سرمایه در قیاس با قبل دچار تغییر نمی‌شود، اما رضایت شمار عظیم خریداران اوراق بورس به سودی نسبتا نازل برای هر برگ سهام، فرصت افزایش نرخ سود یا چالش سیر رو به افت نرخ سود را برای بخش عظیمی از سرمایه جهانی فراهم می‌سازد. بازار بورس از طریق دیگری نیز مشابه همین نقش را ایفاء می‌کند. در شرایط شتاب‌گیری گرایش نزولی نرخ سود، تا چشم کار می‌کند، اوراق سهامداران کوچک و حتی متوسط را از دور خارج می‌سازد. نوعی پالایش را در ساختار عمومی سرمایه به نفع تراست‌‌ها و غول‌های عظیم صنعتی و مالی انجام می‌دهد و از این طریق راه مقابله با سیر رو به افت نرخ سود را برای آنها هموار می‌کند.

 ب. نقش دولت ها: دولت به ویژه در شرایط حاضر دنیای سرمایه‌داری، فقط کابینه و پارلمان و مشتی وزارتخانه و سیستم قضایی و زندان‌‌ها یا نهادهای تو در توی اداری و دستگاه‌های اعمال قهر نظامی و پلیسی و شستشوی مغزی انسانها و مانند اینها نیست. دولت، نهاد بسیار پیچیده برنامه‌ریزی نظم اقتصادی، سیاسی، مدنی، حقوقی، فرهنگی، اجتماعی و همه فراساختارهای دیگر نیز هست. دولت زیر لوای جعلی نمایندگی کل جامعه!! رسالت انحلال و کفن و دفن زندگی طبقه کارگر و کل بشریت عصر در روند ارزش افزائی و بازتولید سرمایه اجتماعی هر کشور و قربانی ساختن هست و نیست انسان‌ها به نفع موجودیت و بقای سرمایه‌داری را به دوش می‌کشد. دولت سرمایه‌داری از هر سنخ که باشد، دینی، لائیک، دموکراتیک، دیکتاتوری، لیبرال، سوسیال دموکرات، فاشیست یا هر شکل دیگر عهده دار برنامه‌ریزی سراسری چرخه تولید سرمایه اجتماعی با حداقل هزینه ممکن، بیشترین مقدار سود و سرشکن‌سازی هر چه سهمگین‌‌تر کل نیازهای سودآوری سرمایه بر سفره خالی توده‌های عظیم طبقه کارگر است. دولت در موقعیت قائم مقام کل طبقه سرمایه‌دار، سطح معیشت، آموزش، بهداشت، دارو و درمان و همه مایحتاج دیگر زیست کارگران، وضعیت اشتغال آنها و همه چیز را بر پایه تبدیل بالاترین میزان ممکن کار طبقه کارگر به کار اضافی و سود سرمایه برنامه‌ریزی می‌کند. دولت این برنامه‌ریزی را از راه‌های گوناگون، از طریق توسل به قهر و سرکوب پلیسی یا نهادهای مدنی نظم سرمایه مانند اتحادیه‌های کارگری و احزاب سیاسی و نوع اینها بر توده کارگر هر کشور تحمیل می‌کند. دولت از همه این مجاری هزینه سرمایه‌گذاری برای طبقه سرمایه‌دار را به حداقل می‌رساند و این هزینه را هر چه بیشتر بر زندگی کارگران بار می‌کند. دولت سوای همه این‌‌ها در قالب بودجه‌بندی‌‌ها و طرح‌های گوناگون اقتصادی مقادیر هر چه عظیم‌تری از حاصل کار طبقه کارگر را به ایجاد تأسیسات پایه‌ای مورد نیاز سرمایه و هموارسازی راه سودآوری هر چه انبوه‌‌تر سرمایه‌‌ها اختصاص می‌دهد. همزمان مقادیر عظیم دیگری از ارزشهای تولید شده توسط طبقه کارگر را زیر عناوین مختلف برای چالش بحران‌ها و تنزل نرخ سودها به حساب صاحبان سرمایه واریز می‌کند. همه دولت‌ها سخن از بدهکاری‌های چند ده میلیاردی و چندین تریلیونی می‌زنند. کل این بدهکاری‌‌ها اقلامی است که آنها به حساب طبقه کارگر، خود را بدهکار سرمایه نموده‌اند. به سرمایه پرداخت کرده‌اند تا از سفره کارگران برداشت نمایند. دولت سرمایه از همه این مجاری نقش یک اهرم اثرگذار چالش سیر رو به افت نرخ سود را بازی می‌کند و هزینه ایفای این نقش را بر زندگی کارگران سرریز می‌نماید.  

ج. ویران سازی محیط زیست. وقتی از نابودی محیط زیست و قربانی شدن بشریت در آستانه سرمایه حرف می‌زنیم ذهن‌‌ها فقط به سوی پایاب‌‌ها و فاضلاب‌های صنعتی کارخانه‌ها، یا آلودگی‌های ناشی از گازهای گلخانه‌ای در فضای تنفسی انسانها می‌چرخد. اینها قطعاً بخش قابل توجهی از آلوده‌سازی محیط زیست توسط سرمایه هستند و دلیل وقوع آنها صرفاً صرفه‌جویی بسیار ضد بشری در هزینه‌های تولید با هدف دستیابی به اضافه ارزشهای نجومی است. اما حرف ما در اینجا تأکید بر موضوعی بسیار فراتر از اینها است. سخن بر سر برنامه‌ریزی کاملاً آگاهانه، نقشه‌مند و سراسری سرمایه در آلوده کردن و بیماری‌زا ساختن کل خورد و خوراک، مسکن، پوشاک، هوای تنفسی، زمین، دریا، آبهای زیرزمینی و روی زمینی و کل محیط زندگی بشر و گیاهان و حیوانات و همه چیز، با هدف جلوگیری از تنزل نرخ سودها و از این طریق تضمین بقای سرمایه است. سرمایه به یمن این آلوده‌سازی‌‌ها و بیماری آفرینی‌‌ها هزینه تولید را به حداقل می‌رساند، با کمترین سرمایه‌گذاری‌‌ها  بیشترین محصول را برداشت می‌کند. حاصل تولید را ماه‌ها از گندیده شدن در امان می‌دارد، آنچه تولید کرده است را با رنگ و جلا بازار پسند و پر مشتری می‌گرداند. از قبول هر گونه هزینه لازم برای چالش آلوده‌سازیها سر می‌پیچد، سرمایه از همه این راه‌ها با کاهش نرخ سود مقابله می‌کند و بروز بحران را به تأخیر می‌اندازد.

بالفعل شدن افت نرخ سود و وقوع بحران

ماحصل حرف‌های ما تا اینجا آن بود که روند نزولی نرخ سود یک امر سرشتی سرمایه است. روندی که نه مطلق، بلکه به صورت یک گرایش ظاهر می‌گردد. مکانیسم‌‌ها و ساز و کارهای متعددی در درون شیوه تولید سرمایه‌داری در حال مقابله با این گرایش هستند. در همین راستا و زیر فشار همین اهرم‌‌ها و عوامل، کارکرد آن کند، تند، متوقف یا پرشتاب می‌شود. نکته مهم بعدی آنست که گرایش رو به افت نرخ سود به رغم همه این پیچ و خم‌‌ها و چالش‌ها، دیر یا زود، به هر حال بالفعل می‌شود و حالت مطلق به خود می‌گیرد. وضعی که از آن به نام بحران یاد می‌کنیم. بحران تجسم موقعیتی در چرخه ارزش‌افزائی سرمایه اجتماعی یک کشور یا بخشی از سرمایه جهانی یا کل سرمایه‌داری است که گرایش نزولی نرخ سود در سطحی گسترده از حالت گرایشی بودن خود خارج شده است و نرخ سود عملاً دچار تنزل گردیده است. ریشه بحران در ذات خود سرمایه قرار دارد. سرمایه در سرشت خود بحران‌زا است و شیوه تولید سرمایه‌داری مطلقا قادر به گریز از تحمل بحران‌‌ها نیست. همین نکته را دقیق‌‌تر و عمیق‌‌تر بشکافیم.

افزایش فزاینده بارآوری کار جبر وجود سرمایه است. سیر صعودی بارآوری نیروی کار افزایش تدریجی و گاه جهشی ترکیب ارگانیک سرمایه‌‌ها و در همین راستا افزایش متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه اجتماعی را به دنبال دارد. رقابت میان سرمایه‌های مختلف یا تراست‌های متفاوت غول پیکر سرمایه‌داری کل این روند را تشدید می‌کند. بالا رفتن بارآوری کار و فزونی متوسط ترکیب ارگانیک سرمایه اجتماعی به معنای کاهش بخش متغیر سرمایه در مقابل بخش ثابت آن است. به بیان دیگر سرمایه خودش با دست خودش و به حکم ماهیت و ذات خودش بخشی از سرمایه، بخشی که صرف دستمزد کارگران می‌گردد، بخشی که آن را سرمایه متغیر می‌نامیم، بخشی که تنها و تنها سرچشمه تولید اضافه ارزش و سود است را در قیاس با کل سرمایه محدود و محدودتر می‌سازد. سرمایه نمی‌تواند که این کار را نکند، زیرا هدف تولید سرمایه‌داری صرفا سود، کسب سود هر چه نجومی‌تر، تبدیل این سودهای نجومی به سرمایه و باز هم سرمایه است. عظیم‌ترین بخش آنچه کارگران کل دنیا تولید می‌کنند سرمایه می‌شود. بخش بسیار غول‌پیکری از این سرمایه تبدیل به سرمایه فیکس یا استوار مانند ماشین‌آلات و ربات‌‌ها و انواع تکنولوژی می‌شود. این بخش سرمایه در حالی که وارد پروسه تولید می‌شود اما فقط جزء بسیار ناچیز و ناپیدایی از آن وارد محصول جدید می‌گردد. همین بخش هم مثل کل سرمایه ثابت، هیچ ارزش جدیدی نمی‌آفریند و فقط ارزش موجودش را به محصول منتقل می‌کند. همه اینها در حالی است که کل سرمایه، سود و باز هم سود می‌خواهد. سرمایه این روند را لحظه، به لحظه در سطح سراسری و در وسعت کل جهان ادامه می‌دهد. در متن این پروسه بخش متغیر سرمایه یا یگانه سرچشمه تولید اضافه ارزش به نسبت کل سرمایه ناچیزتر و ناچیزتر می‌شود. نرخ سود رو به افت می‌رود،  همه عوامل خنثی‌ساز روند نزولی نرخ سود تأثیرات خود را بر این روند وارد می‌سازند اما یک چیز روشن است. فرایند انباشت و باز هم انباشت سرمایه، فرایند افزایش فزاینده ترکیب ارگانیک سرمایه از روند تولید اضافه ارزش و روند افزایش نرخ‌های اضافه ارزش پیشی می‌گیرد. سرمایه اجتماعی یک کشور یا یک بخش عظیم سرمایه جهانی یا کل سرمایه بین المللی اسیر وضعی می‌گردد که اقیانوس پرخروش اضافه ارزش‌‌ها کفاف آبیاری برهوت‌های بدون هیچ حدود آکنده از کوهساران غول پیکر سرمایه را نمی‌دهد. در اینجاست که بحران با سرکشی تمام شروع به تاخت و تاز می‌کند. سرمایه چنین است و نمی‌تواند که چنین نباشد. سرمایه خود سد راه توسعه خود است. تولید سرمایه‌داری با یک دست نرخ اضافه ارزش‌‌ها را به اوج می‌برد و با دست دیگر آن قدر سرمایه تولید می‌کند، آن قدر حاصل استثمار کارگران را سرمایه می‌کند، آن قدرت نسبت بخش متغیر سرمایه در مقابل بخش ثابت آن را کاهش می‌دهد، آن قدر سرچشمه واقعی تولید اضافه ارزش را در قیاس با کل سرمایه محدود می‌کند که سرانجام روند انباشت از روند تولید اضافه ارزش سبقت می‌گیرد.

هدف نوشته حاضر توضیح بسیار مختصر و تیتروار مسأله بحران بود. نکاتی که آوردیم در همین چهارچوب و با رعایت حداکثر اختصار تنظیم شد. به این بحث فقط دو نکته کوتاه را اضافه کنیم. اول اینکه با وقوع بحران چرخه ارزش آفرینی سرمایه دچار اختلال فاحش می‌شود و شیرازه این چرخه از هم می‌پاشد اما بحران، حتی سهمگین‌ترین و کوبنده‌ترین آنها نه فقط آستانه مرگ سرمایه‌داری نیست، نه فقط ناقوس نیستی این نظام را به صدا در نمی‌آورد که می‌تواند مفر مساعدی برای پالایش درونی سرمایه، بلعیدن سرمایه‌های کوچک توسط سرمایه‌های بزرگ، غلبه بر عوامل تشدید گرایش نزولی نرخ سود، از سرگیری انباشت گسترده‌‌تر با نرخ سودهای مطلوب و گشایش فاز تازه‌ای از توسعه سرمایه‌داری گردد. دوم آن که بحران برای جنبش کارگری عظیم‌ترین فرصت‌‌ها را فراهم می‌سازد. فرصت‌های بسیار طلایی برای صف آرایی رادیکال ضد سرمایه‌داری و خاکسپاری این نظام اما این یک سرنوشت مقدر نیست. هر میزان بهره‌گیری از این فرصت به موقعیت روز جنبش کارگری و درجه تدارک و آمادگی این جنبش برای پیکار علیه سرمایه بستگی دارد.

مزدک کوهکن
دی 1395